- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا در زندگی به تنگی قبرست مبتلا
2 هر چند آب شد دل من بی شعور نیست بیگانه را تمیز کند بحر از آشنا
3 پاکان ستم ز دور فلک بیشتر کشند گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا
4 جست آب را سکندر و شد خضر کامیاب روزی به قسمت است نه کوشش درین سرا
5 داغم که خار خار طلب آفتاب را چندان امان نداد که خاری کشد ز پا
6 رسم است قد شاخ ز حاصل دو تا شود گردید قامت تو ز بی حاصلی دوتا
7 در پرده سیاهی فقرست نور فیض آب حیات در دل شب می زند صلا
8 کوه غمی که در دل من پا فشرده است صائب شود ز سایه او نیلگون، سما