نیست مقدور علاج غم دنیا از صائب تبریزی غزل 6262

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نیست مقدور علاج غم دنیا کردن

1 نیست مقدور علاج غم دنیا کردن گره از جبهه به ناخن نتوان وا کردن

2 از ولی نعمت عقبی نتوان رو گرداند از بصیرت نبود پشت به دنیا کردن

3 می شود بسته در فیض ز واکردن لب درد خود عرض نباید به مسیحا کردن

4 آنقدر از دل صد پاره نمانده است بجا که به احباب توان رقعه ای انشا کردن

5 پیش دریای گهرخیز به هر قطره گدا لب به دریوزه نباید چو صدف وا کردن

6 عنقریب است که هم پله قارون شده است خواجه از تکیه به جمعیت دنیا کردن

7 خامه بیهوده دهد نبض به دستی هر دم نشود درد سخن به، به مداوا کردن

8 نیست ممکن به فسون بدگهران نیک شوند که گره از دم عقرب نتوان وا کردن

9 زن چه باشد که ازو مرد به فریاد آید؟ شاهد عجز بود شکوه ز دنیا کردن

10 نور خورشید دهد دیده دل را صائب گریه چون شمع نهان در دل شبها کردن

عکس نوشته
کامنت
comment