- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟
2 نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟
3 دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش حیف باشد که به زنجیر بود محمودی
4 چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان ما به همت نتوانیم گذشت از دودی
5 عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف گر به آتش نگذاری به تکلف عودی