1 به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید که آه از سینه ام گلگون قبا بیرون نمی آید
2 نه (از) پیغام اثر، نه از اجابت نامه ای دارد زخجلت قاصد آه من از گردون نمی آید
3 به یک پیمانه عمر رفته را از راه گرداند زساقی آنچه می آید ز افلاطون نمی آید
4 لب خمیازه پردازم خمار بوسه ای دارد به روی کار من آب از می گلگون نمی آید
5 چسان از پنجه آهن ربا دامن کشد آهن؟ به روی خاک، گنج از جذبه قارون نمی آید
6 چه خوش مستانه می از خلوت مینا برون آمد چنین خورشید از ابر تنک بیرون نمی آید
7 زهندستان به ایران می برم بخت سیه صائب چها بر سر مرا از طالع وارون نمی آید