- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش قسمتم خمیازه خشکی است از نخجیر خویش
2 گرچه صید لاغر من لایق فتراک نیست می توان کردن به سوزن امتحان شمشیر خویش
3 تا توان چون خضر شد معمار دیوار یتیم ازمروت نیست کردن سعی درتعمیر خویش
4 جاهل از کفران کند زرق حلال خود حرام طفل از پستان گزیدن می کند خون شیر خویش
5 یکقلم گردید پای آهوان خلخال دار بس که پاشیدم به صحرا دانه زنجیر خویش
6 چون گهر بر من کسی را دل درین دریا نسوخت کردم از گرد یتیمی عاقبت تعمیر خویش
7 زنگ بست از مهر خاموشی مراتیغ زبان چند در زیر سپر پنهان کنم شمشیر خویش؟
8 آن ستمگر را پشیمان از دل آزادی نکرد زیر بار منتم از آه بی تأثیر خویش
9 نیست در ظاهر مراصائب اگر نقدی به دست زیر بار منتم ازآه بی تأثیر خویش