نیست رزقم تیر تخشی چون از صائب تبریزی غزل 4914

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش

1 نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش قسمتم خمیازه خشکی است از نخجیر خویش

2 گرچه صید لاغر من لایق فتراک نیست می توان کردن به سوزن امتحان شمشیر خویش

3 تا توان چون خضر شد معمار دیوار یتیم ازمروت نیست کردن سعی درتعمیر خویش

4 جاهل از کفران کند زرق حلال خود حرام طفل از پستان گزیدن می کند خون شیر خویش

5 یکقلم گردید پای آهوان خلخال دار بس که پاشیدم به صحرا دانه زنجیر خویش

6 چون گهر بر من کسی را دل درین دریا نسوخت کردم از گرد یتیمی عاقبت تعمیر خویش

7 زنگ بست از مهر خاموشی مراتیغ زبان چند در زیر سپر پنهان کنم شمشیر خویش؟

8 آن ستمگر را پشیمان از دل آزادی نکرد زیر بار منتم از آه بی تأثیر خویش

9 نیست در ظاهر مراصائب اگر نقدی به دست زیر بار منتم ازآه بی تأثیر خویش

عکس نوشته
کامنت
comment