- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود نمکی نیست لب او که فراموش شود
2 حلقه ای نیست دو زلفش که برآید از گوش یاد رویش نه چراغی است که خاموش شود
3 خط سبزش سبقی نیست که از یاد رود مصرعی نیست خارمش که فراموش شود
4 خواب در دیده غفلت زدگان می سوزد چون کسی غافل ازان صبح بناگوش شود؟
5 جام در دست به صحرای قیامت آید هرکه از گردش چشمان تو مدهوش شود
6 دل در اخفای غم عشق عبث می کوشد این نه آن شعله شوخ است که خس پوش شود
7 زاهد خشک اگر قامت او را بیند همچو محراب سراپا همه آغوش شود
8 اشک در دیده من بیش شد از سوز جگر آب دریا، چه خیال است کم از جوش شود؟
9 جامه تبدیل کند آب حیات از خجلت چون ز خط آن لب جان بخش سیه پوش شود
10 واگذارش که به خون جگر خود سازد کیست صائب که به بزم تو قدح نوش شود؟