1 مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن که بس باشد قصاص این گناه سهل، لرزیدن
2 مرا زان قد موزون نیست جز خمیازه خشکی خنک آبی که بتواند به پای سرو غلطیدن
3 بهار خنده را در آستین چون غنچه پنهان کن که می شوید رخ گل را به خون بی پرده خندیدن
4 ز شبنم چهره پوشیدن رویان رنگ می بازد به هر تردامنی چون گل مناسب نیست جوشیدن
5 به از گرد یتیمی دایه گوهر را نمی باشد خط نورسته را ظلم است ازان عارض تراشیدن
6 ندارم محرمی چون کوهکن تا در دل گویم ز سنگ خاره می باید مرا آدم تراشیدن
7 ز غفلت در گذر تا دامن منزل به دست آری که گردد ره دو چندان از میان راه خوابیدن
8 گران کردن مروت نیست بار ناتوانان را نمی باید ز بیمار گران احوال پرسیدن
9 ز غفلت پیرو طول امل را نیست دلگیری ره خوابیده را سیری نمی باشد ز خوابیدن
10 مپیچ ای بی جگر زنهار از تیغ شهادت سر نفس در زیر آب زندگی ظلم است دزدیدن
11 نگردد خارخار حرص کم از جمع سیم و زر تهی چشم فزاید دام را از دانه پاشیدن
12 به دل خوردن درین بستانسرا صائب قناعت کن که روی مرغ را بر خاک مالد دانه برچیدن
دیدگاهها **