1 بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست این شاخ چون شکسته شود بار میدهد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر شکر در جام ریزم، زهر قاتل میشود چون صدف گر آب نوشم، عقدهٔ دل میشود
1 سر ما گرم ز زور می بی غش گردد آسیای پر پروانه به آتش گردد
1 جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد از شفق رنگ می لعل دو بالا گردد
2 یک زمان پرده ازان روی دل آرا بردار تا سیه خانه این دشت سویدا گردد
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به