- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رنگین شده است بس که ز خونین ترانهام مرغان غلط کنند به گل آشیانهام
2 هر پاره از دلم در توحید میزند یک نقش بیش نیست در آیینهخانهام
3 دل خوردن است قسمتم از گرد خوان چرخ از مرکز خودست چو پرگار دانهام
4 چون موجه سراب درین دشت آتشین از پیچ و تاب خویش بود تازیانهام
5 چشمم چو شمع نیست به جام و سبوی کس از گریهٔ خود است شراب شبانهام
6 سودای زلف سلسلهجنبان گفتگوست کوته نمیشود به شنیدن فسانهام
7 آن بلبل غریب نوایم که در چمن ننشست جوش سینه گل از ترانهام
8 مستغنیام ز خلق که اکسیر عشق ساخت چون آفتاب چهره زرین خزانهام
9 چون غنچه داشتم دل جمعی درین چمن بر باد داد یک نفس بیغمانهام
10 صائب ز جای خود نبرد حرف حق مرا از تیر راست، روی نتابد نشانهام