1 هم بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است دیگر چه گل ندانم در گلستان شکفته است
2 یارب که می خرامد بیرون ز خانه کامروز هر جا گل زمینی است تا آسمان شکفته است
3 جان می دهد به عاشق روی عرق فشانش از آب خضر گویا این گلستان شکفته است
4 از تنگنای غم دل بیرون نیاید آسان خون خورده غنچه عمری تا یک دهان شکفته است
5 خمیازه نشاط است روی گشاده گل ورنه که از ته دل در این جهان شکفته است؟
6 از خنده برق را نیست مانع هجوم یاران در عین گریه ما را دل همچنان شکفته است
7 از خصم خنده رویی برق جگر گدازست ایمن مشو به رویت گر آسمان شکفته است
8 چون دل گرفته باشد ماتم سراست عالم ورزان که دل شکفته است صائب جهان شکفته است