1 از غیرت رکابت از دیده خون روان است اما چه می توان کرد پای تو در میان است!
2 سر جوش نوبهارست روی شکفته تو رنگ شکسته من ته جرعه خزان است
3 از شکوفه عاشقان را در خاک و خون کشد عشق گردد دلیل صیاد زخمی که خونچکان است
4 از حرف راست گردد پر خون دهن چو سوفار دایم ز تیر شیون در خانه کمان است
5 بلبل ز ساده لوحی در آشیان طرازی است در گلشنی که خاکش با باد همعنان است
6 ما می زنیم از جهل هر دم به دامنی دست هر چند روزی ما در دست آسمان است
7 گوری است پر ز مرده صائب قلمرو خاک گردون پر ستاره یک چشم خونفشان است