1 ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف کند به ابر گهر بار لب فراز صدف
2 کمند جذبه ارباب حاجت است کرم که ابر را کند از بحر پیشواز صدف
3 ز خوان عالم بالاست روزی دل پاک نمی کند دهن خود به بحر باز صدف
4 مگر که خنده دندانمای او را دید؟ که شد به عقد گهر بوته گداز صدف
5 دهان لاف پر ازخاک باد دریا را که پیش ابر کند دست خود دراز صدف
6 ز وصل گوهرازان کامیاب شد صائب که شد ز صدق سراپا کف نیاز صدف