1 دوسه روزی است صفای رخ گلپوش بهار دیده ای آب ده از صبح بناگوش بهار
2 دانه سوخته از ابر نمی گردد سبز چه کند بادل افسرده ما جوش بهار؟
3 دامن پاک حصاری است نکورویان را سروراسرکشیی نیست از آغوش بهار
4 موی ژولیده چو دود از سر من باز شود گرچنین جوش زند مغز من از جوش بهار
5 چون زند بلبل بی طالع ما بر آهنگ صدف گوهر سیماب شود گوش بهار
6 در حبابی چه پر و بال گشاید طوفان ؟ ظرف بلبل چه کند بامی سرجوش بهار؟
7 چمن از جوش گل و لاله گرانبار شده است جلوه ای کن که سبکبار شود دوش بهار
دیدگاهها **