- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم فتاده است تزلزل به چار ارکانم
2 شده است نقد قیامت مرا از پیریها عصا صراط من و عینک است میزانم
3 اگر نه صبح قیامت بود سفیدی موی چرا چو انجم از افلاک، ریخت دندانم
4 شده است موی سرم تا سفید از پیری چو شمع صبح به نور حیات لرزانم
5 ز ضعف تن به زمین نقش بسته ام چو غبار به دست و دوش نسیم صباست جولانم
6 نمی گزم لب نانی ز سست مغزیها خمیر مایه حسرت شده است دندانم
7 قرار نیست مرا همچو گوی بی سر و پا اگر چه قامت چون تیر گشت چوگانم
8 دوام زندگی من نه از تنومندی است ز ناتوانی بر لب نمی رسد جانم
9 زیاد مرگ همان غافله ز دل سیهی شده است قامت خم گشته طاق نسیانم
10 به حرف و صوت سرآمد حیات من صائب نهشت باد خزان برگی از گلستانم