-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حیف است درین فصل دماغی نرسانی چشمی ز گل و لاله چو شبنم نچرانی
2 آن روز ترا نخل برومند توان گفت کز هر که خوری سنگ، عوض میوه فشانی
3 این بادیه از کاهلی توست پر از خار از خار شود ساده اگر گرم برانی
4 لوح دلت از نقش جهان ساده نگردد تا درسی ازان صفحه رخسار نخوانی
5 از دور نیفتد قدح بزم مکافات زهری که چشیدن نتوانی نچشانی
6 گر خسته دلان را به شکر دست نگیری شرط است که چون نی به نوایی برسانی
7 غم نیست غباری که ازان دست توان شست از روی گهر گرد یتیمی چه فشانی؟
8 پیش و پس اوراق خزان نیم نفس نیست خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگرانی؟
9 صائب دل و جان از پی دلدار روان است هشدار کز این قافله دنبال نمانی