حیف است که سر در سر مینانکند از صائب تبریزی غزل 4853

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

حیف است که سر در سر مینانکند کس

1 حیف است که سر در سر مینانکند کس با دختر رزعیش دوبالا نکند کس

2 زان پیش که در خاک رود، قطره خود را حیف است که پیوسته به دریا نکند کس

3 در گرگ نبیند اثر جلوه یوسف تا آینه خویش مصفا نکند کس

4 دیوانه درین شهر گران است به سنگی چون سیل چرا روی به صحرا نکند کس؟

5 در چشم کند خانه، مگس را چو دهی روی با سفله همان به که مدارا نکند کس

6 حال دل صائب ز جبین روشن و پیداست این آینه ای نیست که رسوا نکند کس

عکس نوشته
کامنت
comment