-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دانه اشک بود توشه راهی که مراست دل آسوده بود قافله گاهی که مراست
2 کمر از موجه خویش است مرا چون دریا چون حباب از سر پوچ است کلاهی که مراست
3 دشمن خویش بود هر که مرا می سوزد خونی برق بود مشت گیاهی که مراست
4 گر قناعت به پر کاه کنم، چشم حسود پر برآرد به هوای پر کاهی که مراست
5 در کشیدن چه خیال است کند کوتاهی تا به گوهر نرسد رشته آهی که مراست
6 تا به زلفش ندهی دل، به تو روشن نشود که شب قدر بود روز سیاهی که مراست
7 دیده پاک کلف می برد از چهره ماه رخ چون ماه مگردان ز نگاهی که مراست
8 بحر روشنگر آیینه سیلاب بود پیش رحمت چه بود گرد گناهی که مراست
9 حلقه در گوش فلک می کشم از ناله و آه کیست تا تیغ شود پیش سپاهی که مراست؟
10 چه کنم صائب اگر سر به گریبان نکشم؟ غیر بال وپر خود نیست پناهی که مراست