پیوسته دل سیاه بود خلق از صائب تبریزی غزل 711

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را

1 پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را دایم ستاره سوخته باشد پلنگ را

2 شد بیشتر ز قامت خم دل سیاهیم صیقل برد ز آینه هر چند زنگ را

3 بر زر مگیر تنگ که از خرده شرار دایم به آهن است سر و کار سنگ را

4 از تیغ آبدار نترسند پردلان از چار موجه نیست محابا نهنگ را

5 از خلق تنگ بر تو جهان تنگ گشته است بیرون ز پای خویش کن این کفش تنگ را

6 حلوای آشتی است چو شد زهر عادتی رغبت به صلح نیست بدآموز جنگ را

7 شد سحر ساحران ز عصای کلیم محو در راستان اثر نبود ریو و رنگ را

8 دوزد ز یک خدنگ به هم، شست صاف تو چون دانه های سبحه قطار کلنگ را!

9 تا هست در چمن اثر از رنگ و بوی گل صائب مده ز دست می لاله رنگ را

عکس نوشته
کامنت
comment