1 بر دل نازک گرانی میکند اندیشهام سنگ میگردد ز ناسازی پری در شیشهام
2 خنده سوفار از دلتنگیم پیکان شود بگذرد گر ناوک او از دل غمپیشهام
3 نیست یک مو بر تنم بیداغ عالمسوز عشق دیده شیرست کرم شبچراغ بیشهام
4 زود میپیچم بساط خودنمایی را به هم گردبادم نیست در خاک تعلق ریشهام
5 هیچ کس از مستی سرشار من آگاه نیست بوی مینتوان شنیدن از دهان شیشهام
6 نامدار از کان برآید در زمان من عقیق تیزی الماس دارد ناخن اندیشهام
7 شرم میآید ز تردستان مرا هرچند ساخت آتش یاقوت را خاموش آب تیشهام
8 بر دلم صائب چو کوه قاف میآید گران گر پری داخل شود در خلوت اندیشهام
دیدگاهها **