-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سینه صافی دل بی کینه روشن است دل بی غبار باشد اگر سینه روشن است
2 گوری است تار، خانه تن بی فروغ دل از گوهرست اگر دل گنجینه روشن است
3 پرداز سینه کن، چه ورق می کنی سیاه؟ جام جهان نماست اگر سینه روشن است
4 چون نافه خون خویش اگر مشک کرده ای از مو به موی خرقه پشمینه روشن است
5 سی شب چراغ میکده روشن بود ز می مسجد ز شمع در شب آدینه روشن است
6 آمیزشی که هست به هم نیش و نوش را از شیشه نبات چو آیینه روشن است
7 دیگ توانگران دو سه روزی بود به جوش دایم اجاق فقر ز کشکینه روشن است
8 پنهان مکن، کز آینه صاف روی تو بر اهل دید صحبت دوشینه روشن است
9 اندیشه از سیاه دلان جهان مکن صائب اگر ترا دل بی کینه روشن است