- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم ز پای تا به سر خویش چشم بینایم
2 چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟ که از غبار دل خود بس است صحرایم
3 نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور که دشت کان نمک شد ز شور سودایم
4 بغیر خانه زنجیر ازین جهان خراب به هیچ خانه دیگر نمی رود پایم
5 مرا به غیرت همکار احتیاجی نست ز ذوق کار مهیاست کار فرمایم
6 به سنگ رفته فرو پای من ز دل سختی نمی برد سخن سرد ناصح از جایم
7 مرا ز قرب گرانان همین کفایت بس که کوه قاف سبک شد به دل چو عنقایم
8 به نرخ خاک ز من مشتری نمی گیرد ز بس که گرد کسادی گرفته کالایم
9 نهان چگونه کنم راز عشق را صائب؟ که همچو نامه واکرده است سیمایم