- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مخمور را نگاه تو سرشار میکند بدمست را عتاب تو هشیار میکند
2 آیینه را که مست شکر خواب حیرت است مژگان شوخ چشم تو بیدار میکند
3 خال تو هر زمان به دلی میکند قرار این نقطه بین که دور چو پرگار میکند
4 هر عزلتی مقدمه کثرتی بود یوسف ز چاه روی به بازار میکند
5 دل میخورد ز حرف سبک خون خویش را این شاخ را شکوفه گرانبار میکند
6 از بس که دید آینه من ندیدنی جوهر بدل به سبزه زنگار میکند
7 خورشید هرکجا که دچار تو میشود از انفعال روی به دیوار میکند
8 شستند گرد پنبه حلاج را به خون زاهد همان عمارت دستار میکند
9 حیرت مرا ز هر دو جهان بینیاز کرد این خواب کار دولت بیدار میکند
10 بلبل ز ناله فاخته از گفتگوی ماند صائب همان حدیث تو تکرار میکند