- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما پر طاوس مستغنی است از نقش و نگار ما
2 زمین از سایه ما گر شود نیلی، عجب نبود که کوه قاف می بازد کمر در زیر بار ما
3 ز طوف ما دل بی درد صاحب درد می گردد چراغ کشته در می گیرد از خاک مزار ما
4 شکوه خاکساری خصم را بی دست و پا سازد شود باریک، دریا چون رسد در جویبار ما
5 ز بال افشانی جان این چنین معلوم می گردد که چشم دام زلفی می پرد در انتظار ما