- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به لب نمی رسد از ضعف آه شبگیرم ز بار دل چو کمان، خانه می کند تیرم
2 ز بس گداختگی در نظر نمی آیم مگر به موی میان کرده اند تصویرم
3 چه بوریا همه تن استخوان نما شده ام هما ز سایه خود می کشد به زنجیرم
4 گذشته است به تعمیر دل مدار مرا نمی شود نکند روزگار تعمیرم
5 ز نقشهای مخالف همین خبر دارم که همچو موم گرفتار دست تقدیرم
6 چنین که سرکشی از شست من برون جسته است به حیرتم که چسان گرد می کند تیرم
7 نظر ز دیدن من همچو دود می پوشند مس سیاه دلان را اگر چه اکسیرم
8 خدنگ ناله من بی کمان سبکسرست نمی پرد به پر و بال دیگران تیرم
9 جواب آن غزل است این که میرشوقی گفت چو شیر از دو طرف می کشند زنجیرم