1 صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد سوخت پروانه ما و ز گنه پاک نشد
2 شبنم آورد سر از روزن خورشید برون سر ما بود که شایسته فتراک نشد
3 علف تیغ جهانسوز حوادث گردد دل هرکس که ز زنگار خودی پاک نشد
4 خنده صبح به خوناب شفق پیوسته است هیچ کس شاد نگردید که غمناک نشد
5 ماند چون خرمن ناکوفته در دامن دشت هرکه زیر قدم راهروان خاک نشد
6 نگشودند به رویش در جنت صائب سینه هرکه به شمشیر جفا چاک نشد
دیدگاهها **