-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دور خط زشرم آن لعل جان پرور برون آمد زجذب طوطیان از بند نی، شکر برون آمد
2 زخط عالم سیه شد در نظر آن خال موزون را سرآید عمر موری را که بال و پر برون آمد
3 نگاهش تا زمژگان تاخت بیرون سوخت عالم را عجب آتش عنانی از صف محشر برون آمد
4 نه امروز از خرابات مغان مخمور می آیم مکرر ساغرم لب تشنه از کوثر برون آمد
5 چو قسمت نیست، از اقبال کاری برنمی آید زظلمت با دهان خشک اسکندر برون آمد
6 مگردان روی از بخت سیه گر بینشی داری که اخگر شسته رو از زیر خاکستر برون آمد
7 زفکر عاقبت دریای خون شد قطره ام صائب که از بحر صدف می بایدم گوهر برون آمد