- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به عارض تو که رنگ نگاه می ریزد؟ که زهر ازان مژه های سیاه می ریزد
2 ستاره در قدم صبح آفتاب شود خوشا دلی که در آن جلوه گاه می ریزد
3 مرا ز خار ملامت کسی که ترساند به راه کاهربا برگ کاه می ریزد
4 توان ز دست و دل سرد یافت حال مرا ز برگهای خزان دیده آه می ریزد
5 شکسته ای که گرفتار خط مشکین است چو خامه از مژه خون سیاه می ریزد
6 نفس دریغ مدار از نفس گداختگان ترا که تا به کمر زلف آه می ریزد
7 طمع مدار ز دندان ثبات در پیری که این ستاره درین صبحگاه می ریزد
8 خطای اهل هوس را صواب می داند همان که خون مرا بی گناه می ریزد
9 نفس درازی صائب ز سینه چاک است به قدر شق ز قلم مد آه می ریزد