عقل اگر از سرپرد زاغ جگر از صائب تبریزی غزل 4887

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

عقل اگر از سرپرد زاغ جگر خواری مباش

1 عقل اگر از سرپرد زاغ جگر خواری مباش مغز اگر بیجا شود آشفته دستاری مباش

2 حلقه تن گر ز سیلاب فناصحرا شود در سواد اعظم دل چار دیواری مباش

3 رشته جان گر شود کوته ز مقراض اجل برمیان جسم کافر کیش زناری مباش

4 باد هستی از سر بی مغز اگر بیرون رود یک حباب پوچ در دریای زخاری مباش

5 ازشنیدن گر شود معزول گوش ظاهری در بساط قلزم و عمان صدف واری مباش

6 لب اگر خامش شود، یک رخنه غم بسته گیر چشم اگر پوشیده گردد، داغ خونباری مباش

7 پای سیر از خواب سنگین اجل گر بشکند خاکدان دهر را بیهوده رفتاری مباش

8 چند صائب بردل گم گشته خواهی خون گریست؟ در جگر پیکان زهر آلود خونخواری مباش

عکس نوشته
کامنت
comment