1 آتش افروز جنون شد دامن صحرا مرا طشت آتش ریخت بر سر لاله حمرا مرا
2 هر سر راهی به آگاهی حوالت کرده اند ناله نی شد دلیل عالم بالا مرا
3 نیست در بزم تو جایم، ورنه در هر محفلی می جهد از جا سپند و می نماید جا مرا
1 پرده دار و حاجب و دربان نمی باشد مرا خانه چون آیینه بی مهمان نمی باشد مرا
2 درد و صاف عالم امکان ز یک سرچشمه است شکوه ای از ساقی دوران نمی باشد مرا
1 در هوای کام دنیا می فشانی جان چرا؟ می کنی در راه بت صید حرم قربان چرا؟
2 چیست اسباب جهان تا دل به آن بندد کسی؟ می کنی زنار را شیرازه قرآن چرا
1 کجروی بال و پر سیرست بد کردار را راستی سنگ دل رفتار باشد مار را
2 کاش بند حیرتی بر دست گلچین می گذاشت آن که می بندد به روی من در گلزار را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟