-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است چه بهشتی است که معشوقه ما بازاری است!
2 راه عشق از خودی توست چنین پست و بلند اگر از خویش برآیی، همه جا همواری است
3 تا درین دایره ای، خون خور و خاموش نشین که در آغوش رحم، کار جنین خونخواری است
4 عافیت می طلبی، پای خم از دست مده که بلاها همه در زیر سر هشیاری است
5 نسبت فقر به هر بی سر و پا نتوان کرد شال پیچیدن این قوم ز بی دستاری است
6 در کمین است که صیدی نجهد از دامش غنچه خسبیدن زهاد نه از دینداری است
7 (کار ما نیست سر زلف سخن شانه زدن اینقدر هست که یک پرده به از بیکاری است!)
8 نسبتش با همه جا و همه کس یکسان است هر که چون صائب از آیین تکلف عاری است
9 مستی چشم تو در مرتبه هشیاری است خواب آهونگهان شوختر از بیداری است