1 در کار عشق سعی چو فرهاد میکنم مشق جنون به خامه فولاد میکنم
2 تا فکر کرده است مرا بر سخن سوار در کوه قاف صید پریزاد میکنم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد
1 چند چون مردم کوتاه نظر خندیدن؟ در شبستان فنا همچو شرر خندیدن
2 صبح جان بر سر یک چند دم سرد گذاشت عمر کوتاه کند همچو شرر خندیدن
1 دیوانه کرد سبزه خطت بهار را در خاک و خون کشید رخت لاله زار را
2 هر موی دلفریب تو شیرازه دلی است متراش زینهار خط مشکبار را
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **