- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در غریبی تابه چند افتدکسی ازیادخویش؟ کو جنونی تا برآرم گرد از بنیاد خویش
2 غفلت صیاد از نخجیر عین رحمت است وای بر صیدی که غافل گردداز صیاد خویش
3 شکوه مارا ازحریم وصل دور انداخته است حلقه در بیرون درمانده است ازفریاد خویش
4 جوی شیر ازسنگ آوردن عجب طفلانه بود بی تأمل کند کردم تیشه فولاد خویش
5 چون خدنگ آه، برگشتن نمی دانم که چیست درچه ساعت برد یاد او مرا ازیاد خویش؟
6 کلک صائب راچه لذت ازصفیر خود بود؟ عندلیب مست بی بهره است ازفریاد خویش