- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح از جان های روشن یاد می آید مرا شام از تاریکی تن یاد می آید مرا
2 از دم سرد خزان برگی که می افتد به خاک از جهان بی برگ رفتن یاد می آید مرا
3 می شوم چون شبنم گل آب از تردامنی چون ازان پاکیزه دامن یاد می آید مرا
4 ناله خیزد چون سپند از دانه ام بی اختیار چون ازان صحرا و خرمن یاد می آید مرا
5 می شود یاقوتی از خون جگر منقار من چون ازان فیروزه گلشن یاد می آید مرا
6 گوهر را می دهد گرد یتیمی خاکمال چون ازان دریای روشن یاد می آید مرا
7 تیغ می گردد الف بر سینه شهباز من گاهگاهی کز نشیمن یاد می آید مرا
8 می شود چشمم ز حسرت چون ید بیضا سفید چون ز طور و نخل ایمن یاد می آید مرا
9 طفل اشکم، نیست جز گرد یتیمی دایه ام کی ز آغوش و ز دامن یاد می آید مرا
10 رشته اشکم به دامن می رسد بی اختیار چون ز عیسی همچو سوزن یاد می آید مرا
11 نیست تا گل در نظر صائب چو بلبل خامشم در حضور گل ز شیون یاد می آید مرا