صبح شکوفه از افق شاخ سر از صائب تبریزی غزل 4321

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید

1 صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید جوش بهار رشته ز عقد گهر کشید

2 تا پرده بر گرفت ز رخسار داغ من خود را ز شرم لاله به کوه وکمر کشید

3 از وصل بهره توبه قدر حجاب توست آن چید گل ز باغ که سر زیر پر کشید

4 گیرنده تر ز چنگل بازست خون من نتوان به زور از رگ من نیشتر کشید

5 فردا سبکتر از پل محشر گذر کند اینجا کسی که بار ستم بیشتر کشید

6 در وصل ازو توقع مکتوب می کنم بیطاقتی مرا به دیار دگر کشید

7 میدان تیغ بازی برق است روزگار بیچاره دانه ای که سر از خاک برکشید

8 از گوشمال حادثه محنت نمی کشد در طفلی آن پسر که جفای پدر کشید

9 گوهر به سنگ وآب خضر را خاک داد آن میفروش خام که می را به زر کشید

10 امید صائب از همه کس چون بریده شد شمشیر آه را ز نیام جگر کشید

عکس نوشته
کامنت
comment