1 صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است شام از شکن زلف گرهگیر تو چینی است
2 از زخم تو هر سینه خیابان بهشتی است از داغ تو هر پاره دل زهره جبینی است
3 آبی که ازو خضر حیات ابدی یافت از دامن دشت تو سیه خانه نشینی است
4 هر نقطه ز مجموعه رخسار تو چون خال آشوب دل و دشمن جان، رهزن دینی است
5 مخمور ترا در دل می، نشأه جان بخش زهری است که پنهان شده در زیر نگینی است
6 هر عقده که در راه طلب روی نماید سودازده زلف ترا نافه چینی است
7 صبحی که ازو روی زمین شد شکرستان نسبت به شکرخنده او شوره زمینی است
8 بینایی چشمی که به عبرت نشود خرج از مایه حسرت، نگه بازپسینی است
9 معموره دنیا نبود جای اقامت هر خانه که آید به نظر، خانه زینی است
10 صائب چه کند آهوی وحشت زده ما؟ هر گوشه درین دشت، کمندی و کمینی است