1 در چراغ دیدهٔ من آب روغن میشود بخت چون باشد چراغ از آب روشن میشود
2 در تجرد رشته واری از تعلق سهل نیست سوزنی در راه عیسی سد آهن میشود
3 میتوانم رفت سویش در لباس گردباد گر غبار دل چنین پیراهن تن میشود
4 دشمن آیینهبینش بود خط غبار از غبار خط او چون چشم روشن میشود؟
5 خونبهای لاله نتوان خواست از باد سحر خون عاشق کی و بال طرف دامن میشود؟
6 صائب از فریاد بلبل شد پریشان خاطرم این سزای آن که از گلخن به گلشن میشود