- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست گر چه شد درد این شراب صاف، کیفیت بجاست
2 رفتن فصل بهار، از خواب سنگینی نبرد طی شد ایام جوانی و همان غفلت بجاست
3 توبه خواهش به سایل می دهد از روی تلخ خواجه ممسک کند گر دعوی همت بجاست؟
4 بحر نتواند فرو بردن کف بی مغز را غرقه شد در آب یونان و همان حکمت بجاست
5 در چنین عهدی که مردم خون هم را می خورند می کشد هر کس که پا در دامن عزلت بجاست
6 داد جا در دست چون خاتم سلیمان مور را عزت افتادگان از صاحب دولت بجاست
7 می فشاند گوهر و آب از خجالت می شود گر کند ابر بهاران دعوی همت بجاست
8 صائب از مینا به کنه باده مستان می رسند اهل معنی را نظر بر عالم صورت بجاست