- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است آوارگی تیر در آغوش کمان است
2 بیهوده پس سبحه و زنار دویدیم شیرازه اوراق دل آن موی میان است
3 این با که توان گفت، که با آن همه نعمت دل خوردن ما بر فلک سفله گران است
4 گر باد به فرمان سلیمان زمان بود مجنون ترا ریگ روان تخت روان است
5 روشن گهران از هنر خویش نگویند اینجاست که جوهر علف تیغ زبان است
6 مردان حق از دایره چرخ برونند از چرخ شکایت روش پیرزنان است
7 بیرون شد ازین دایره بی زخم محال است ما سست عنانیم و قضا سخت کمان است
8 ذرات جهان ریزه خور خوان سپهرند هر چند که بر سفره او یک ته نان است
9 صائب دم گرمی که برآرد ز جهان دود در حلقه ما سوختگان باد خزان است