در جسم خاکسار مرا جان از صائب تبریزی غزل 6613

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

در جسم خاکسار مرا جان سوخته

1 در جسم خاکسار مرا جان سوخته باشد سفال تشنه و ریحان سوخته

2 چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را تر می کنم به خون جگر نان سوخته

3 تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار از می چگونه تازه شود جان سوخته؟

4 خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه خاکسترست گرد بیابان سوخته

5 از مرگ فارغند حریفان پاکباز آتش چه می کند به نیستان سوخته؟

6 از خاک پای سوختگان است سرمه ام بینایی شرر بود از جان سوخته

7 چون داغ لاله است زمین گیر آه من از دل به لب نمی رسد افغان سوخته

8 جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا گلزار رهروست بیابان سوخته

9 صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر