- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را پردگی ساخت شب دل سیه این آتش را
2 چون برآید نفس از سوختگان در بزمی که نمک سرمه آواز شود آتش را؟
3 زاهد خشک برآورد مرا از مشرب چون سفالی که کند جذب، می بی غش را
4 آه در سینه من محنت پیری نگذاشت که کمان دل تهی از تیر کند ترکش را
5 خصم سرکش شود از راه تحمل مغلوب خاک خاموش به از آب کند آتش را
6 پرده تیرگی دل نشود رخت سفید چه دهی عرض به صراف، زر روکش را؟
7 در شبستان لحد تلخ نگردد خوابش هر که در زندگی از خاک کند مفرش را
8 نبرد زخم زبان سرکشی از طینت عشق چون خس و خار شود بند زبان آتش را؟
9 بر سر رحم نیامد به زر و زاری و زور به چه تدبیر کنم رام، من آن سرکش را؟
10 هر کجا اهل دلی نیست مزن دم صائب نتوان خواند به هر کس سخن دلکش را