-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در مجمع ما نیست کسی را غم خانه چون ریگ روان قافله ماست روانه
2 از هر دو جهان حاصل من ناوک آهی است مانند کمان پاک فروشم ز دو خانه
3 رزمی است پرآشوب مصیبتکده خاک بشتاب که خود را بدرآری ز میانه
4 چون تیر که در وصل کمان است گشادش باشد به میان رفتن من بهر کرانه
5 با قامت خم حلقه به گوش در دل باش در بحر کمان روی مگردان ز نشانه
6 در پرده شب نوش می ناب که دریافت عمر ابدی خضر به یک جام شبانه
7 هر چند برآورده آن جان جهانم چون خانه ندارم خبر از صاحب خانه
8 بس تیر سبکسیر که بر خاک نشاند هر کس که ز ثابت قدمان شد چو نشانه
9 دل زود توان کند ز یاران مخالف خوش باش به ناسازی اوضاع زمانه
10 جمعی که به معنی نرسیدند ز دعوی آشوب دماغند چو حمام زنانه
11 فریاد که چون صورت دیوار ندارم صائب خبر از خانه و از صاحب خانه