-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن راست ناید با کمان حلقه تیر انداختن
2 از سبکروحان نیاید با گرانان ساختن چون تواند کشتی خالی به لنگر تاختن؟
3 گریه هم زنگ کدورت می برد از دل مرا گر به تردستی توان آیینه را پرداختن
4 سخت نامردی است گر تیغ از نیام آرد برون هر که سازد کار دشمن از سپر انداختن
5 در خطرگاهی که تیر از خاک می روید چو نی گردن دعوی نباید چون هدف افراختن
6 گفتگوی سخت با ممسک ندارد حاصلی بر درخت بی ثمر تا چند سنگ انداختن؟
7 سایه بال هما ز افتادگی گردد بلند صرفه نبود حرف ما را بر زمین انداختن
8 کرد خرج آب و گل کوتاه بینی ها مرا پیشتر از خانه می بایست خود را ساختن
9 گوشه چشمی اگر باشد ازان نقش مراد می توان صائب دو عالم را به داوی باختن
10 نیکی از آب روان چون تیر برگردد ز سنگ زیر تیغ یار صائب می توان جان باختن