در کهنسالی نفس را راست از صائب تبریزی غزل 5989

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن

1 در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن راست ناید با کمان حلقه تیر انداختن

2 از سبکروحان نیاید با گرانان ساختن چون تواند کشتی خالی به لنگر تاختن؟

3 گریه هم زنگ کدورت می برد از دل مرا گر به تردستی توان آیینه را پرداختن

4 سخت نامردی است گر تیغ از نیام آرد برون هر که سازد کار دشمن از سپر انداختن

5 در خطرگاهی که تیر از خاک می روید چو نی گردن دعوی نباید چون هدف افراختن

6 گفتگوی سخت با ممسک ندارد حاصلی بر درخت بی ثمر تا چند سنگ انداختن؟

7 سایه بال هما ز افتادگی گردد بلند صرفه نبود حرف ما را بر زمین انداختن

8 کرد خرج آب و گل کوتاه بینی ها مرا پیشتر از خانه می بایست خود را ساختن

9 گوشه چشمی اگر باشد ازان نقش مراد می توان صائب دو عالم را به داوی باختن

10 نیکی از آب روان چون تیر برگردد ز سنگ زیر تیغ یار صائب می توان جان باختن

عکس نوشته
کامنت
comment