1 در بهاران بزم عیش میکشان آماده است جوش گل هم شاهد و هم مطرب و هم باده است
2 می زند موج قیامت گلشن از الوان حسن هم لب جو نوخط و هم روی گلها ساده است
3 گل ز مستی بوسه بر منقار بلبل می زند سرو در آغوش طوق قمریان افتاده است
4 هر طرف گوش افکنی آواز بلبل می رسد رو به هر جانب کنی رخسار گل آماده است
5 هیچ خار تنگدستی بی برات عیش نیست از شکوفه دفتر احسان چمن بگشاده است
6 غنچه را مینا ز زور باده بر سنگ آمده است از سیه مستی ز دست لاله جام افتاده است
7 قمریان را گر چه طوق بندگی بر گردن است سرو با آزادگی چون بندگان افتاده است
8 غنچه چون عیسی به گفتار آماده است از مهد شاخ گل چو مریم مهر خاموشی به لب بنهاده است
9 صائب از گلشن مرو بیرون که در فصل بهار هر چه می خواهی ز اسباب نشاط آماده است