-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست دفتر گل را خس و خاشاک ما شیرازه بست
2 بی دماغان جنون را رام کردن مشکل است سوخت لیلی، محمل خود تا بر این جمازه بست
3 سوخت چون خال از فروغ عارض گلگون او از شفق آن کس که بر خورشید تابان غازه بست
4 آب شد از انفعال پیچ و تاب زلف او موج بر آب روان چندان که نقش تازه بست
5 جمع نتوانست کردن این دل صد پاره را آن که اوراق خزان را بارها شیرازه بست
6 نه همین صائب بلند آوازه گشت از حرف عشق صاحب گلبانگ شد هر کس که این آوازه بست