1 من بستهام لب طمع، اما نگار من دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
2 چون الف کز مد بسم الله بیرون شد نیافت محو در نظاره ان قامت رعنا شدم
1 اگر نسیم سحرگاه مهربان بودی ز بوی گل قفسم رشک گلستان بودی
2 عنان گسسته نمی رفت باد پای نفس اگر حضور درین تیره خاکدان بودی
1 به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را
2 مده در عالم پرشور دامان رضا از کف که ساحل می کند تسلیم این دریای هایل را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به