1 من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 طومار زندگی را، طی میکند به یک شب از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی
1 از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست سر به زیر انداختن چون بید مجنون بار ماست
2 پیش ما جز بیخودی دیگر متاعی باب نیست خودفروشی بنده بی صاحب بازار ماست
1 کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به