-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم از دست روزگار برون چون دعا شدم
2 آورد روی عشرت روی زمین به من تا قانع از جهان به مقام رضا شدم
3 چون آب تیغ بود وفادار، شبنمم آویختم به دامن گل بیوفا شدم
4 دست نسیم و پای صبا در نگار بود در گلشنی که من به هوای تو وا شدم
5 بر کوه و دشت جلوه من جای تنگ داشت چون سیل در محیط تو بی دست و پا شدم
6 داغ است نوبهار ز فیض جنون من دیوانه شد به هر که دو روز آشنا شدم
7 در طبع بردبار هدف سرکشی نبود چون تیر من زکجروی خود خطا شدم
8 صائب به زیر تیغ سرآمد حیات من زان دم که چون قلم به سخن آشنا شدم