فریاد که از کوتهی بخت از صائب تبریزی غزل 5900

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

فریاد که از کوتهی بخت ندارم

1 فریاد که از کوتهی بخت ندارم دستی که ترا تنگ در آغوش فشارم

2 کو بخت رسایی که در آن صبح بناگوش دستی به دعا همچو سر زلف برآرم

3 پروانه بزم تو مرا شمع امید ست در خلوت خاص تو اگر بار ندارم

4 این دست نگارین که من از زلف تو دیدم مشکل که گشاید گره از رشته کارم

5 در طالع من نیست به گرد تو رسیدن چون گرد یتیمی است زمین گیر، غبارم

6 دلکشترم از خال لب و خط بناگوش در حاشیه بزم تو هر چند که خوارم

7 بی نیشتر خار، گل از من نتوان چید چون آبله در پرده غیب است بهارم

8 از من مطلب جبهه واکرده که پیچید چون غنچه بهم، تنگی این سبز حصارم

9 چون بیخبران خام مدانم، که رسیده است در نقطه آغاز به انجام، شرارم

10 صد شکر که جز ساده دلی نیست متاعی چون آینه در دست ازین نقش و نگارم

11 صائب ز فلک نیست مرا چشم نوازش چون ماه تمام از دل خویش است مدارم

عکس نوشته
کامنت
comment