- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فریاد که از کوتهی بخت ندارم دستی که ترا تنگ در آغوش فشارم
2 کو بخت رسایی که در آن صبح بناگوش دستی به دعا همچو سر زلف برآرم
3 پروانه بزم تو مرا شمع امید ست در خلوت خاص تو اگر بار ندارم
4 این دست نگارین که من از زلف تو دیدم مشکل که گشاید گره از رشته کارم
5 در طالع من نیست به گرد تو رسیدن چون گرد یتیمی است زمین گیر، غبارم
6 دلکشترم از خال لب و خط بناگوش در حاشیه بزم تو هر چند که خوارم
7 بی نیشتر خار، گل از من نتوان چید چون آبله در پرده غیب است بهارم
8 از من مطلب جبهه واکرده که پیچید چون غنچه بهم، تنگی این سبز حصارم
9 چون بیخبران خام مدانم، که رسیده است در نقطه آغاز به انجام، شرارم
10 صد شکر که جز ساده دلی نیست متاعی چون آینه در دست ازین نقش و نگارم
11 صائب ز فلک نیست مرا چشم نوازش چون ماه تمام از دل خویش است مدارم