-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
2 شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
3 چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن در دل تنگم شکوه عشق چون گنجیده است؟
4 نیست شیرین استخوان ما چو گوهر بی سبب قطره ما سالها تلخی ز دریا دیده است
5 حسن هر خاری درین گلزار بر جای خودست چون ز مژگان مو به چشم افتد بلای دیده است
6 مگذر از چشم تر ما این چنین دامن کشان شبنم ما پنجه خورشید را تابیده است
7 کلک صائب تا رقم پرداز شد، دست صبا داستان زلف را بر یکدگر پیچیده است