مرا چون دیگران گرزان از صائب تبریزی غزل 6766

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی

1 مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی به این شادم که دل را پرده خوابی نشد روزی

2 گوارا کرد بر من درد می را خاکساری ها اگر از جام قسمت باده نابی نشد روزی

3 به کوری سوختم چون شمع در بتخانه غفلت بسر بردن شبی در کنج محرابی نشد روزی

4 مگر از اشک حسرت دامن دریا به دست آرد خس بی دست و پایی را که سیلابی نشد روزی

5 ندارد حاصلی جمعیت بسیار بی قسمت که گوهر را ز دریا قطره آبی نشد روزی

6 ندید آسایش ساحل درین دریای پروحشت ز حیرت چشم هر کس را شکرخوابی نشد روزی

7 چه حاصل زین که دریا را به شور آورد طبع ما؟ چو بخت خفته ما را کف آبی نشد روزی

8 به کوری شست دست از تار و پود زندگی صائب کتان شوربختی را که مهتابی نشد روزی

عکس نوشته
کامنت
comment